غرور مقدس...

ساخت وبلاگ
استعدادیاب های دنیای ورزش آدم های جالبی هستند. کشور به کشور، شهر به شهر، روستا به روستا سفر می‌کنند تا بین بچه ها و نوجوان های مستعد گروهی را برای تیم های خود انتخاب کنند. روی سکوی زمین فوتبال می‌نشیند، یک دوربین جمع و جور کنار خودشان می‌کارند و با دقت به توده ی بزرگ بچه هایی که دنبال یک توپ راه افتاده اند نگاه میکنند. زل میزنند به ساق پاهایشان، نحوه دویدنشان، پاس دادن، هوش محیطی، نحوه ی عملکرد کلی، جثه بدنی و بعد لیستش را آرام آرام پر می‌کنند. همه کسانی که با ذوق و شوق بدون علم به حضور استعدادیاب دنبال توپ می‌دوند و نفس نفس میزنند، عاشق فوتبال هستند اما استعداد یاب تنها کسانی را انتخاب می‌کند که عملکردی از آنها دیده یا ورای عملکرد گوهری در وجودشان کشف کرده. عشق به فوتبال به تنهایی نمی‌تواند استعدادیاب را مجاب کند تا فرد را به تیم ببرد. حالا زمین فوتبال را بردارید جایش یک هیات بگذارید، یک هیات بزرگ انگار که همه مجالس عزای کربلا فارغ از هر نوع و شکلی یک جا جمع شده باشد در یک خیمه، مثل خیمه هیات محمود کریمی همه کنار هم نفس میزنیم گریه میکنیم سینه میزنیم نوحه می‌خوانیم نوکری می‌کنیم جای استعدادیاب را هم در فرض ذهنی بدهید به اباعبدالله که جایی بالای خیمه که بر همه مشرف است ایستاده و ما را نگاه می‌کند. یک لیست هم دارد، لیست اعضای تیم کربلا چشم دوخته به ما، به مایی که فارغ از هر تفاوتی دوستش داریم دلی، مرامی، معرفتی خوب نگاه می‌کند تا لیست را پر کند. امام حسین استعداد یاب دنیای ماست این را هم بارها ثابت کرده حر را همینطور پیدا کرد، امثال رسول ترک را همینطور پیدا کرد، یک دوجین آدم مشابه دیگر را همینطور استعدادیابی کرد. زیر آن خیمه بزرگ عزادارن عالم به شرط محبت همه اجازه ی ورود دارند غرور مقدس......ادامه مطلب
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 55 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 19:57

ایده آل گرایی مرگ آدم هاییست که در زندگی‌شان هیچ راه دیگری ندارند. ایده آل گرایان بدون راه جایگزین، حتی اگر بهترین هم باشند مثل من آخرش هیچ کجای دنیا را نمیگیرند. چون نمی‌داند وقتی ایده آل محقق نشد چه کنند؟ تا آخر عمرشان زانوی غم را پر شالشان دارند تا مدام به پهلو بگیرند‌. من دوست داشتم امسال هم به ایده آلم برسم کارم را زود جمع و جور کنم در گروه با دوستانم ساعت رسیدنشان را چک کنم مسیر رسیدن تا حسینیه را مداحی گوش کنم. بعد قدمهایم را تا رسیدن به حسینیه سریع بردارم که مبدا امشب گوشه دنج حسینه را و آن پشتی با زاویه مشرف به مداح را از دست بدهم. نمازم را سریع بخوانم بعد دیگر با خیالت راحت خودم را رها کنم در اقیانوس غم حسینی، حتی به حد آب تنی سر مست باشم. این ایده آل من بود وقتی فهمیدم ایده آلم محقق نمی شود، سوختم آتش گرفتم شب روزم را به دوره کردن مناسک بالا گذراندم و آخرش مدام به خودم گفتم: امسال نشد که بشود. میدانید؟ ما آدم‌های ایده آل گرا هیچ وقت از احوالات زمانه درس نمی‌گیریم که دنیا، دیگر دنیای ایده آلی نیست که حالا ما در آن خواسته های ایده آل گرایانه خودمان را مثل قبل حفظ کنیم. دنیا به دوره ی تلاطم خودش رسیده و ما باید بلد شویم به لحظه بهترین تصمیم را بگیریم. ورای این موضوع کسی نبود که گوشمان را بگیرد و یک جایی محکم زمینمان بزند و زل بزند تو چشمانمان و بگوید: مرتیکه ی ایده آل گرای دوهزاری! مگر نوکری کردن در دستگاه امام حسین شرط دارد که حالا با محقق نشدنش قهر کنی و بروی و بگویی امسال محرمم حیف شد! مرتیکه ی ایده آل گرای دوهزاری! مگر در دستگاه حسین فاطمه منی وجود دارد که بگویی «من دوست داشتم..» [من دوست داشتم امسال محرم در حسنیه خودم باشم من دوست داشتم امسال هیات خودم را بگیرم م غرور مقدس......ادامه مطلب
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 88 تاريخ : پنجشنبه 9 تير 1401 ساعت: 19:59

ما آدم ها دیر زیر بار نداشتن‌ها می‌رویم دیر قبول می‌کنیم که دیگر کار از کار گذشته و هرچه کنیم دیگر آن چیزی که می‌خواستیم اتفاق نمی‌افتد هی قضیه را اینور و آنور می‌کنیم که ببینیم هنوز راهی هست؟ هنوز هم‌ می‌شود همه چیز را برگرداند، همه چیز را مطلوب کرد؟ هی همه می‌گویند: بسه دیگه! تموم شد! رفت! رهاش میکنی یا نه؟ و ما هی می‌گوییم: نه هنوز هم میشه روح الله، منیژه، حسین و ننه طلعت هم از همین دست  آدم‌ها بودند با یک سبد آرزو و نقشه، کلی این در و آن در زدند، همه دنیا را بهم دوختند که باشند، اما خب نشد روح الله تا چند قدمی راهی شدن پیش رفت، اما نشد منیژه به خاطر حال بد مادرش جای خودش را داد به همکارش و نشد که برود حسین همه راه‌های قانونی و غیرقانونی را مرور کرد اما نشد راهی پیدا کند ننه طلعت بعد از دو سال پس انداز و پای لب گورش امسال پول رفتن را جور کرده بود که خب نشد برود باید چه می‌کردند؟ گریه، زاری، غم، حس خفگی مداوم، دلشوره مرور خاطرات، بد و بیراه گفتن به تقدیر همه را مو به مو انجام داده بودند اما خب آدمها دیر قبول میکنند که همه چیز تمام شده روح‌الله حاضر نبود قبول کند که یک ساعت مانده به حرکت همه چیز تمام شد منیژه هم حسین هم ننه طلعت هم اما، به مجنون اگر بگویند راه رسیدن به لیلی بسته است خیلی شیک منطقی می‌گوید: «خب اوکی» و بعد بی‌خیال می‌شود؟ روح الله نشسته بود، منیژه هم، حسین هم، ننه طلعت هم و هرکدام در جغرافیای مختلف فکر می‌کردند «خیلی شیک بگوییم، خب اوکی؟» نزدیک صبح بود که هر چهار نفر توی دلشان گفتند: «معلوم است که نه!» بعد بلند شدند روح الله از جاکفشی، کفش های خاکی و وصله دار سفر را انتخاب کرد و گذاشت دم در منیژه، گوشی و دستگاه فشار را برداشت ننه طلعت گنجه آشپزخانه را زی غرور مقدس......ادامه مطلب
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 101 تاريخ : پنجشنبه 9 تير 1401 ساعت: 19:59

ایستاده ام میان جمعیت آدم ها از داخلم رد می شوند کی این‌قدر عمیق خوابیدم که رویا ببینم نمیدانم خواب های من همه آشفته اند شب است صدای لخ لخ قدم زدن با خستگی‌ را می‌شنوم و موکب ها که حالا دیگر فریاد نمی‌زنند همیشه راه رفتن شب را به روز ترجیح میدادم خلوت است سکوت آدم انگار دست خودش را می‌گیرد و می‌گوید: بیا یک قدمی بزنیم با خودمان آشنا شویم «مای زایر مای البارد» احساس تشنگی ندارم از خودم هم میپرسم تو چطور می‌گوید آدم در خواب احساس تشنگی نمیکند حواسم نبود که رویاست جدی گرفته بودم برای اینکه در رویایت وسط طریق مشایه باشی نه دو دوز واکسن لازم‌ است نه ویزا نه پنج یا هفت تومن پول بلیط رفت و برگشت عذاب وجدان هم‌ نداری که چرا فلانی نیست، دل بهمانی بدجور می‌خواست بیاید و ... خودم میگوید: امشب بکوب برویم که برسیم به کربلا میگویم: نه همه کیفش به راهه دست هم را می‌گیریم راه میفتیم آدم ها توی رویا کوله نمی‌خواهند آنقدر سبکیم که به خودم میگویم: پرواز کنیم؟ خودم میگوید: همیشه دوست داشتم از بالا مسیر را ببینم آدمها توی رویا محدودیت هم ندارند می‌رویم بالا، نه فشار هوا وجود دارد نه ترس و دلهره آنقدری بالا میرویم که مسیر بشود یک خط نورانی به خودم میگویم: انگار که همه رگ های زمین خشک شده و فقط خون از همین طریق می‌رسد یه قلب زمین خودم هم میگوید: و قلب زمین کربلاست چه شاعر بودم و خبر نداشتم ارام پر می‌زنیم در مسیر مستقیم کمی پایین میاییم که جزئیات را ببینیم جزئیات مهم است، جزئیات زندگی است شب زنده دار ها قدم می‌زنند من همیشه دوست داشتم توی مسیر آهنگ گوش کنم یکی دو ترک که هرسال پخش میکردم خودم میگوید: چه منحرف میگویم: هر کس یک طوری حال می‌کند همایون می آید کنار ما می‌گوید: چی بخونم؟ میگویم: رفیق سفر غرور مقدس......ادامه مطلب
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 100 تاريخ : پنجشنبه 9 تير 1401 ساعت: 19:59

در آستانه شروع سیزدهمین دوره جشنواره‌ بین المللی سینما حقیقت اسامی فیلم‌های منتخب دهمین «جایزه شهید آوینی» اعلام شد. فیلم مستند پرتره «بیر عالم سوز» به تهیه‌کنندگی عبدالحسین بدرلو منتخب بخش جایزه شه غرور مقدس......ادامه مطلب
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 120 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 15:10

البته قبلا هم گفته بودم

ولی با توجه به واکنش ها باز هم میگم

در تمام مدت نبودن اینجا

البته صورت پست گذاشتن

من در اینستا بودم

با این آیدی dasttanak

اونجا نوشتم و پست کردم

شاید از تنبلی بود که همشو اینجا منتقل نکردم

خلاصه میخواستم بگم گذرتون اگر اونجا میفته

هست اون اکانت,

غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 111 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:31

"ابتدا متن را بخوانید بعد روی لینک آخر کلیک کرده و عکس رو مشاهده کنید" تلوزیون یک مسابقه دو را نشان میدهد. از سری مسابقات لیگ الماس که یک لیگ جهانی معتبر در ورزش دو و میدانی است. مسابقه دو صد متر که غرور مقدس......ادامه مطلب
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 126 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:31

(پیر مرد روی صندلی در اتاق پزشک مربوطه نشسته، با نگاهی بی تفاوت به روبرو نگاه می‌کند، هنوز دکتر سراغش نیامده. نگاه پیر مرد طوریست که انگار هیچ چیزی برایش آشنا نیست و برای همین مردمک هایش جلب چیزی ن غرور مقدس......ادامه مطلب
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 135 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:31

[مای بارد مای بارد] از خلسه خودم بیرون می آیم. عمود چند بودیم؟ نگاه میکنم. هنوز خیلی مانده. نفس هایم روز آخری به شماره افتاده. سرم درد میکند. پوستم سوخته. پاهایم تاول زده. کمرم درد میکند. پلک هایم با غرور مقدس......ادامه مطلب
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 128 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:31

چند وقته اینجا پست نگذاشتم

گرچه در اینستاگرام مشغول بودم

از این بعد پست ها رو اینجا هم میذارم آروم آروم


ممنون از دوستانی که سراغ فعال شدن اینجا رو میگرفتن

غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 141 تاريخ : يکشنبه 29 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:20