خودم را لو دادم...

ساخت وبلاگ

دوران بچگی و گاهی حتی همین الان

وقتی حرفی توی دلمان داشتیم

یا درخواست بزرگی در نظر داشتیم

یا یک گند بزرگی زده بودیم

یا میخواستیم ابراز علاقه ای کنیم

تمام راه را تا رسیدن به کسی که باید همه این ها را پیش او بازگو می کردیم 

حرف ها را توی سرمان میچرخاندیم

که با این حرف شروع میکنم

بعد اینطور ادامه می دهم

بعد کمی چهره ام‌را اینطور میکنم و به زمین نگاه میکنم

و بعد از کمی مکث حرف را میزنم

چیدن سناریومان که تمام میشد

وقتی به شخص مورد نظر می رسیدیم

ذهن یک دفعه انگار ری استارت میشد

و چند لحظه سکوت میکردیم

چشم در چشم که میشدیم

به یک باره همه چیز زیر و رو میشد

یا میزدیم زیر گریه

یا با حالت چهره همه چیز را لو‌ میدادیم

.

این دفعه

در بین بدو بدو ها برای پیدا کردن جا و اسکان و جمع و جور کردن و ماشین پیدا کردن و عجله برای رسیدن به حرم و نماز

و با حالی که هنوز از وقتی رسیده بودیم یک نظر هم چشمم به گنبد نیفتاده بود

وقتی تمام راه تا حرم را استرس داشتم برای اولین نگاهی که به گنبد می افتد

و وقتی کل مسیر آمدن را به دعاهایم فکر کرده بودم، به درخواست ها، به التماس دعا ها

و وقتی کلی نقشه چیده بودم که از کجا شروع کنم و به کجا بروم و چطور تمام کنم

چشمم که به حرم افتاد

همه چیز کن فیکن شد

و زیر گریه زدم

بدون آنکه بفهمم این گریه دقیقا برای کدام درخواست یا مشکل یا گرفتاری بود

به اطراف که نگاه کردم

این تقریبا حال اکثریت آدمها بود

حرم امام رضا

صحن گوهرشاد

پ ن:

وقتی چشم ها

حاجات را مطرح میکنند

پ ن:

صدای چشم ها را 

باید شنید...

پ ن:

شما صدای چشم ها را می شنوید

حضرت سلطان

غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : خودم,دادم, نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 131 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 8:34