دوری و دوستی...

ساخت وبلاگ

از خانه دوستی بعد از اینکه زلزله شد آمدیم بیرون تا نگاهی به خیابان ها بندازیم و وضع مردم را تماشا کنیم

برای من زلزله بعد از تجربه کرمانشاه دیگر هیجان انگیز نبود

با اینکه از این لرزه یواش ترسی به دل نداشتم اما خیلی هم آرام نبودم

مدام خانه ها را نگاه میکردم، کوچه های پر از ساختمان های نیم بند را و آدم هایی که چنتا چنتا از آن ها بیرون میزدند

و بعد فکر میکردم اگر میشد آن چیزی که نباید، چه وانفسایی میشد.

زن ها با دم دستی ترین لباس ها بیرون پریده بودند و بچه ها همان لباس خانه را به تن داشتند.

پمپ بنزین در چشم‌بهم زدنی به صف کیلومتری رسید و ترافیک در خیابان از جلوی در پارکینگ ها شروع شد

سوپر مارکتی آب معدنی را چهار هزار تومن میفروخت و راننده های اسنپ و تپسی بعضا سعی میکردن چیزی بیشتر از قیمت نجومی اپراتورهای خود را بگیرند.

در یکی دو پمپ بنزین حتی کار به یقه کشی هم رسید.

همینطور که قدم میزدم تلفن زنگ زد و خواهرم پشت تلفن جویای حالم شد

خواهر زاده کوچکم طبق معمول پرید و گوشی را گرفت و شروع به صحبت کرد

کلمه اول کلمه دوم و بعد برای ادای کلمه سوم زبانش یک ثانیه گرفت

یک دفعه جاخوردم و بغض کردم

به خواهرم با لحن لرزان گفتم چرا صدایش اینجور شد گفت کمی ترسیده 

گوشی را دوباره به دست او دادن و تا مطمئن نشدم لکنت از زبانش نرفته تماس را قطع نکردم.


در تمام مدت

همه چیز مدام به صورت موازی در ذهنم به کرمانشاه کات میخورد 

و در جواب آدم هایی که پیروزمندانه از نترسیدن ها و رفتار های غرورمندانه شان تعریف می کردند فقط لبخند میزدم.







پ ن:

امیدوارم رابطه دنیا و زلزله همیشه دوری و دوستی باشد.

پ ن:

دوستی میگفت

تهران اگر زلزله بیاید ترجیح میدهم بمیرم تا زنده بمانم و بین زامبی ها ادامه زندگی دهم.


غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 139 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 16:52