هذیان نوشت...

ساخت وبلاگ

+اگه فرصت پیدا کنی، قبل رفتنت، ایندت رو ببینی یا بشنوی، حاضری باهاش روبرو بشی؟

_پیشگویی؟

+خیلی ها بهش میگن پیشگویی، ولی من دوست دارم اینجوری بهش نگاه کنم : کسی که خیلی خوب از تاریخ درس میگیره و می‌دونه سناریو های دنیا به عدد انگشت های دسته

_من دارم میرم تا یک اتفاق جدید باشم

+تو این شکی ندارم، تو قطعا یک اتفاق جدیدی، نه تنها تو همتون، همه شما که می‌رید

_پس قبول داری که از انگشت های دست بیشتره

+من درباره ی آیندت صحبت کردم نه کاری که می‌کنی

_کاری که میکنم جزوی از آیندمه

+بذار ازت یه سوال بپرسم... اول همه داستانا چطور شروع میشه؟

_یکی بود یکی نبود

+آفرین، و آخرش

_غیر از خدا هیچکس نبود

+درسته، مهم نیست وسط داستان چه اتفاقاتی بیفته، مهم اینکه اول و آخرش چی میشه، دوست نداری بفهمی آخر راهت بعد اتفاق جدید بودن به کجا ختم میشه؟

_فرقی هم می‌کنه؟

+بین کسی که می‌دونه با کسی که نمیدونه فرقی نیست؟

_هست، منظورم این بود که کمکی هم می‌کنه؟

+تو اغلب موارد دردت رو بیشتر می‌کنه

_و درد یه جور کمک به حساب میاد؟

+از من می‌پرسی؟ آره، درد یه عیاره

_اونایی که نمیدونن چی میشن؟

+پر تکرار ترین جمله ای که میگن اینه: قرارمون این نبود..

_ما با کسی قراری نذاشتیم

+همیشه یه قرار، مثل یه قرارداد کاغذی نیست، یا قولی که به کسی متذکر بشی. اگه فردای رفتنت، مادرت بگه پسری به این نام نداشتم چی میگی؟

_میگم قرار..

+قرارمون این نبود مادر.. دیدی؟

_قبلا تو این موقعیت بودی؟

+که کسی بهم آینده رو بگه؟

_اره

+نه، من از نقطه «قرارمون این نبود» شروع کردم. بعد به مرحله درد رسیدم، بعدش سراغ هم قطار هام رفتم و همه سناریو ها رو درآوردم. شدم مثل یک دایره المعارف

_دنبال چی بودی؟

+جواب یه سوال

_که؟

+که اگه بدونی ته راهی که انتخاب کردی چی منتظرته، اون راه رو میری؟

_به جواب رسیدی؟

+اگه رسیده بودم دیگه ادامه نمی‌دادم

_امید داری که من جواب سوال تو باشم؟

+دوست دارم بیشتر جواب سوال خودت باشی، همین تردیدی که حالا وجودت رو گرفته

_میدونی آینده من چی میشه؟

+پس تو هم پیش گویی

_داستان اصحاب کهف رو شنیدی؟

+نگران سکه های توی جیبتی؟

_من وقتی برگردم، بین آدم ها و خانواده و شهرم، حکم اصحاب کهف رو دارم. چند سال دیگه، اگه برگردم همین گوشه من رو می‌بینی، شکسته تر، گوشه گیر تر، بی دست و پا تر

+برای این آینده میری؟

_من بهای چیزی رو که می‌خوام رو میدم

+شکسته تر، گوشه گیر تر، بی دست و پا تر، اینا چیزایی که می‌خوایی؟

_ادم وقتی به خورشید زل بزنه، کور میشه، اون خورشید رو دیده، ولی تو کوری اون رو میبینی

+میفهمم چی میگی، ولی درک نمیکنم

_نمیشه با نچشیدن، مزه ای رو فهمید. تو نچشیدی

+راست میگی

_اگر فرصت پیدا کنی قبل رفتنم، آیندت رو ببینی یا بشنوی،حاضری باهاش رو به رو بشی؟

+پس تو یه پیشگویی

_نه، فقط بهت توصیه میکنم، دنبال جواب نباش، خودت جواب باش و الا ممکنه وقتی بر میگردم هنوز هم همین جا باشی

غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 118 تاريخ : يکشنبه 29 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:20